http://publicrelations.tums.ac.ir/news/detail.asp?newsID=55517 این اساتید در چه رشتههایی مشغول به کار بودند؟ بعداً برایتان میگویم. بههرحال کرسی انگلشناسی قویای در 1319 شامل دکتر انصاری بهعنوان استاد، دکتر مفیدی بهعنوان دانشیار و اشخاصی که گفتم، شکل گرفت. دکتر حاجیان که در آن زمان جوان بود و خوشبختانه هنوز در قید حیات هست، بعداً جذب این گروه شد. این جریان تا زمانی که دولت ایران اصل چهار ترومن را قبول کرد، ادامه یافت. مبنای اصل چهار ترومن همکاری فنی بین ایران و آمریکا بود و باوجودآنکه از قبل آغازشده بود، بهطور رسمی در زمان مرحوم دکتر مصدق اتفاق افتاد. یکی از اصلیترین موارد اصل چهار ترومن، تأسیس سازمان همکاری بهداشت بهاتفاق وزارت بهداری بود. سازمان همکاری بهداشت نیز موظف به تعیین مسائل بهداشتی مملکت، راههای کنترل و انجام اقدامات کنترلی بود. روند کار نیز به این صورت بود که در مرکز یا در برخی شاخهها در شهرستان، یک رئیس آمریکایی و یک رئیس ایرانی وجود داشت. قبل از آن، در بدو تأسیس سازمان برنامه، یک گروه از موسسه راکفلر دعوت شدند و تعیین کردند که مهمترین مشکل بهداشتی ایران، مالاریا است و از 15 تا 16 میلیون جمعیت ایران در آن زمان، سالانه پنج میلیون نفر به مالاریا مبتلا میشوند. قبل از آن دولت ایران جستهوگریخته از د.د.ت استفاده میکرد ولی سازمان همکاری بهداشت بر کنترل و سرکوب این بیماری تأکید کرد. با این ایده در حدود سال 1330 که اوایل تشکیل این سازمان بود، مرحوم دکتر انصاری قراردادی با وزارت بهداری بست و پیشنهاد داد تا مرکزی مشترک به نام انستیتو مالاریولوژی تشکیل شود. همچنین مقرر شد که تعدادی از کارمندان عالیرتبه این انستیتو را کرسی انگلشناسی در اختیار قرار دهد و سایر افرادی که لازم هستند نیز استخدام شوند و انستیتو به این صورت تشکیل شد. دو وظیفه اصلی آن نیز عبارت بود از تشکیل دورههای مالاریولوژی و تعلیم تکنسینها بهگونهای که از این نیروها بعداً در اداره مراکز استانی استفاده شود. مقرر شد تا مسئولین اصلی ادارهی مالاریا که بعداً در هر یک از استانهای کشور تشکیل میشود، پس از انجام مطالعات مالاریومتریک، تعیین نمایند که عمق مسئله در هر منطقه چقدر است و سازمان بر اساس آن هدفگذاری کند. بعد از مدت کوتاهی، عدهای که جهت گذراندن دورههای مربوطه به خارج فرستادهشده بودند، بازگشتند و کارکنان تربیتشده، آماده شد، به تقاضای دولت ایران مسئولین آمریکایی سازمانها بهطورکلی حذف شدند. بعدها نام سازمان همکاری بهداشت به ادارهی کل بهداشت تبدیل و مسئول آن نیز دکتر حسن مرشد تعیین شد. در این زمان انستیتو کماکان به همان نام انستیتو مالاریولوژی بود و با عدهی کمی شروع به کارکرد. این انستیتو سالی یکبار دورهی مالاریولوژی تشکیل میداد که چهار ماه طول میکشید. در این دوره، 2 تا 2 ماه و نیم به درسهای نظری اختصاص داشت، که علاوه بر مالاریا، سایر بیماریهای انگلی نیز تا حدودی آموزش داده میشد و بقیهی این زمان به Fieldwork تحت سرپرستی یکی از اشخاص انستیتو پرداخته میشد و Fieldwork کلاس مالاریولوژی در ایستگاه کازرون اجرا میشد. آیا ایستگاهها از طریق این انستیتو راهاندازی شد؟ انستیتو مالاریولوژی تعدادی ایستگاه در نقاط مالاریا خیز کشور راه انداخت که در درجهی اول ایستگاه کازرون و بندرعباس بودند چراکه مناطق جنوبی کشور بیشتر درگیر مالاریا شده بود. بعداً به دلیل آغاز اپیدمی مالاریا در خوزستان و مقاوم شدن آنوفل استیفنسی به د.د.ت، ایستگاه دیگری نیز در آبادان ایجاد شد اما این ایستگاه در مقام مقایسه با ایستگاه کازرون و بندرعباس تنها به ریشهکنی مالاریا کمک میکرد. دانشکده بهداشت، چگونه شکل گرفت؟ در ادامه برایتان خواهم گفت. در همان زمان دکتر انصاری رئیس قسمت بیماریهای انگلی سازمان بهداشت جهانی در ژنو شد و لاجرم ایشان به ژنو رفت. ازاینرو دکتر مفیدی باید به ریاست میرسید ولی ایشان این پست را قبول نکرد و رئیس انستیتو دکتر ناصر انصاری باقی ماند و دکتر مفیدی از طرف ایشان اداره انستیتو را به عهده گرفت بهگونهای که اگر در امضای دکتر مفیدی دیده باشید، کلمه کفیل آمده است. بعداً در انستیتو به این نتیجه رسیدند که مسائل دیگری مثل بیلارزیوز در خوزستان داریم، که دکتر بیژن با همکاری سازمان بهداشت جهانی ایستگاه دزفول را برای بیلارزیوز ایجاد کرد یا در منطقهی شهسوار بهاینعلت که 70 درصد اهالی روستایی مازندران کرم قلابدار داشتند یک ایستگاه برای تکیاختههای روده و آمیبیاز ایجاد شد، این موضوع زیر نظر دکتر حاجیان قرار گرفت. به این صورت انستیتو، انستیتوی مالاریولوژی و انگلشناسی شد. دو کرسی دیگر در دانشکده پزشکی وجود داشت، به نامهای کرسی بهداشت و کرسی بیماریهای گرمسیری. استاد کرسی بهداشت، مرحوم دکتر اعتمادیان بود و ایشان فردی زحمتکش در داخل کشور و سازمان جهانی بهداشت بودند. استاد بیماریهای گرمسیری نیز مرحوم دکتر مجلل بود که پیشنهاد داد این کرسی را با کرسی انگلشناسی و انستیتوی آن ادغام کنند و بهصورت انستیتوی مالاریولوژی، انگلشناسی و بیماریهای گرمسیری نامگذاری نمایند. وقتیکه دکتر اعتمادیان نیز پیشنهاد انحلال و ادغام کرسی بهداشت را داد، در سال 1343 نام انستیتو به انستیتوی تحقیقات بهداشتی تغییر کرد. دکتر مفیدی نیز قبول کرد بهجای کفیل، کلمه رئیس را بنویسد. ایشان تعدادی معاون انتخاب کرد که ازجمله آنها میتوان به مرحوم دکتر فقیه که معاون اپیدمیولوژی بود اشاره کرد. کارهای مالاریا در اداره کل بهداشت زیر نظر دکتر مهتدی ولی در انستیتو عمدتاً زیر نظر دکتر فقیه بود، ایشان کتاب مالاریولوژی را نوشتهاند. همچنین معاون بیماریهای تکیاختهای روده که بعداً کرم قلابدار نیز به آن اضافه شد، دکتر حاجیان بود. دکتر بیژن نیز معاون اداری– مالی و سرپرست برنامه بیلارزیوز بود. دکتر مثقالی، معاون رشتهی حشرهشناسی شد. در ابتدای کار انستیتو، رئیس قسمت حشرهشناسی دکتر نظامالدین غفاری بود که عضو هیئتعلمی گروه بیولوژی بود اما زمانی که انستیتوی تحقیقات بهداشتی تشکیل شد، دکتر غفاری در دانشکده پزشکی ماند و مسئولیت گروه حشرهشناسی به عهده دکتر مثقالی افتاد. در این زمان با یک انستیتوی تحقیقات بهداشتی و کرسی بهداشت روبرو بودیم. این مسئله مورد اعتراض سایر کرسیهای دانشکدهی پزشکی قرار گرفت که در این دانشکده گروهها 5 یا 6 عضو دارند، اما گروه بهداشت 60 تا 70 عضو هیئتعلمی دارد بنابراین پیشنهاد دادند همانطور که دانشکدههای پزشکی، دندانپزشکی مستقل شدند، گروه بهداشت از دانشکده پزشکی جدا شود و تبدیل به دانشکده بهداشت گردد. منتها در پیشنهاد گفته شد که به شرطی این استقلال اتفاق بیفتد که ارائه تمام دروسی که گروه بهداشت بر عهده داشت، دانشکده بهداشت نیز بر عهده بگیرد، این پیشنهاد موردقبول قرار گرفت و در سال 1345 دانشکده بهداشت شکل گرفت. در ادامه چه شد؟ زمانی که انستیتو وجود داشت تمامکارهای آمار بر عهدهی مرحوم دکتر نهاپتیان بود. حتی زمانی که نام انستیتو تغییر کرد، موارد مربوط به آمار بر عهده ایشان بود. دکتر نهاپتیان کارهایی در خصوص Infant Mortality نیز انجام داده بود. وقتی دانشکده بهداشت تشکیل شد، دکتر مفیدی تصمیم گرفتند که یک گروه به نام گروه آمار زیستی و بهداشت به وجود آورند. از آغاز، دکتر مفیدی رئیس دانشکده بهداشت شد؟ بله ایشان رئیس دانشکده بهداشت شدند. آیا همه افرادی که در دانشکده کار میکردند پزشک بودند؟ اساس کار در دانشکدهی پزشکی این بود که تمام اساتید باید پزشک باشند. پس عملاً پزشکان دانشکده بهداشت را راه انداختند؟ پزشکان متخصص انگلشناسی. آیا تخصص انگلشناسی یک تخصص بالینی بود؟ خیر بالینی نبوده. اما درمانگاه داشته؟ رئیس درمانگاه یک عنوان بود. به مفهوم یک فضای بالینی صرفاً بکار نمیرفت. یعنی یک تخصص بالینی نبوده؟ یک تخصص آزمایشگاهی بوده؟ بله! یک تخصص آزمایشگاهی بود اما به آن رئیس درمانگاه گفته میشد، درواقع آنچه امروز استادیار نامیده میشود آن زمان رئیس درمانگاه گفته میشد. پس همگی پزشک بودند اما وارد فیلد آزمایشگاهی شده بودند؟ بله هر که به دانشکده پزشکی وارد میشد، پزشک بود. حتی دستیارهای واردشده مثل بنده پزشک بودیم. الآن هم دستیارهای بالینی دانشکده پزشکی همگی پزشک هستند. وقتی دانشکده بهداشت تشکیل شد، دانشکده داروسازی یک کرسی انگلشناسی داشت و استاد آن دکتر حمید محسنین بود، دکتر امامی زیر نظر ایشان کار میکرد و رئیس درمانگاه بود. دکتر محسنین گفت "حال که یک دانشکده تأسیسشده، من هم این گروه را به دانشکدهی بهداشت منتقل میکنم". مرحوم دکتر قربانی نیز در آن زمان دستیار گروه انگلشناسی دانشکده بود و این سه نفر و تکنسینهای این گروه به دانشکده بهداشت آمدند. اگر انگلشناسی را به معنای اعم در نظر بگیریم، دکتر محسنین بهعنوان یکی از معاونین و ضمناً سرپرست برنامهی کنترل تراخم نیز منصوب شد که البته مسئول آن دکتر داروگر بود. استاد فرمودید که در سال 1345 دانشکده بهداشت تأسیس شد، اما نام آن تا چند سال پیش دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی بود. انستیتو تحقیقات بهداشتی در سال 1343 تشکیلشده بود، در سال 1345 گروه علوم بهداشتی و انستیتو تحقیقات بهداشتی بهطور اتوماتیک به دانشکده بهداشتی و انستیتو تحقیقات بهداشتی تبدیل شد ولی چند سال پیش دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، جدا شدند. مرحوم دکتر انصاری و بعد از ایشان دکتر مفیدی، از این جدایی بسیار ناراحت شدند. مرحوم دکتر انصاری تأکید داشت که آموزش و تحقیق باید توأم و همراه باشند، استاد باید آموزش بدهد و بهطور همزمان تحقیق هم داشته باشد. ایشان اصرار داشت که انستیتو و دانشکده باید یکی باشند و رئیس آن نیز یک نفر باشد. درنتیجه دکتر مفیدی رئیس دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی بود نه دانشکدهی بهداشت. چه زمانی دکتر فقیه رئیس دانشکده شد؟ در سال 1348، دکتر مفیدی معاون دانشگاه تهران شد و دکتر فقیه رئیس دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی شد. من آن زمان تازه به آمریکا رفته بودم، دکتر فقیه با ارسال نامهای به من اطلاع داد که چون از آغاز با توکار کردهام، شمارا بهعنوان معاون دانشکده میشناسم و تا زمانی که تز دکترایت را آماده کنی، من معاون انتخاب نمیکنم، کار رئیس و معاون را شخصاً انجام میدهم ولی از فردای روزی که به کشور بازگردی معاون دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی میشوی، به همین صورت یک سال پس از خروجم، در مرداد 1350 برگشتم و فردای آن روز حکم معاونت من را از دکتر هوشنگ نهاوندی رئیس دانشگاه وقت گرفته بود. در خصوص نحوه تشکیل گروه اپیدمیولوژی و آمار زیستی برایمان بگویید. زمانی که دانشکدهی بهداشت تشکیل شد، گروههای آمار زیستی و بهداشت، انگلشناسی و اکولوژی وجود داشت. دکتر مفیدی نیز گروه انگلشناسی و اکولوژی تشکیل داده بود که بعضی موارد عمومی مثل اکولوژی، بهداشت عمومی، تنظیم خانواده و تغذیه را تحت پوشش قرار دهد. عملاً خود ایشان سرپرستی میکرد و مسئولیت هر قسمت را به یک نفر سپرده بود. یکی دیگر از شاخههای این گروه، اپیدمیولوژی بود. درواقع فقط بهداشت محیط که حشرهشناسی را دربرمی گرفت و خدمات بهداشتی و آمار زیستی در گروه اکولوژی انسانی قرار نداشتند. هنگامیکه به تهران آمدم و معاون دکتر فقیه شدم، خواستم که اپیدمیولوژی از این گروه جدا شود، زمانی که دکتر مفیدی من را بهعنوان دانشیار اپیدمیولوژی منصوب کرد، من اپیدمیولوژیست نبودم و این موضوع را به ایشان گفتم، اما ایشان گفتند "شما یک سال اپیدمیولوژی خواندهاید"، من گفتم "آنچه خواندهام اپیدمیولوژی نبوده، یک دورهی ویژه اپیدمیولوژی و بیماریهای منتقله بهوسیلهی بندپایان بود و مبانی را نخواندهام". ایشان گفت "ما شخص دیگری را سراغ نداریم، دکتر فقیه استاد و شما دانشیار میشوید". گفتم قبول نمیکنم. ایشان گفتند "من تعهد میکنم و شمارا میفرستم که دکترای اپیدمیولوژی بگیرید". ایشان از افرادی بود که هرگز زیر قولش نمیزد. بر اساس این قول من این پست را قبول کردم. اپیدمیولوژی مبحث بسیار مهمی است، در حیطهی پزشکی سهپایهی مهم دارد که مشتمل بر پزشکی، سوسیولوژی و آمار زیستی و بهداشتی است. در اغلب نقاط دنیا اپیدمیولوژی و آمار یکی هستند. خلاصه ایشان با پیشنهاد جدایی اپیدمیولوژی از گروه اکولوژی و ادغام آن با گروه آمار موافقت کرد و ما پیشنهاد را در شورا مطرح کردیم. آنجا نیز موردقبول واقع شد. قرار شد که اپیدمیولوژی و آمار یک گروه بشود و مدیر گروه آن نیز دکتر نهاپتیان بماند. این وقایع مربوط به چه سالی است؟ 1350. یعنی گروه اپیدمیولوژی و آمار زیستی قبل از انقلاب شکل گرفت؟ بله! من فکر میکردم بعدها و زمانی که شما رئیس دانشکده شدید، این گروه شکل گرفت. دکتر نهاپتیان استاد من و فرد بسیار مناسبی برای مدیریت گروه بود. این موضوع به تصویب دانشگاه و سازمان امور استخدامی رسید و گروه اپیدمیولوژی و آمار زیستی شکل گرفت. لطفاً در خصوص نقش دانشکده بهداشت در طراحی شبکه بهداشتی کشور صحبت بفرمایید. بله اما از آن مهمتر چگونگی شکل گرفتن شبکه خانههای بهداشت است. یک Division در سازمان جهانی به نام Division Of Epidemiology And Information Science شکلگرفته بود که رئیس آن دکتر نیوول بود و به علت سوابق همکاری دکتر فقیه، به ایران سفر کرد و قرار شد تا یک سری از طرحها را در ایران انجام دهد. یکی از طرحهایش این بود که مدلی که پزشکان پابرهنه در چین درست کردند اینجا بهصورت علمی در یک منطقه و استان کوچک پیاده کند. دو طرح دیگر نیز پیشنهاد داد، یکی از آنها نیز مطالعهی کوهورت در خصوص مهاجرین از روستاها به تهران و دیگری طرح اکولوژی پستانداران کوچک بود. این مورد آخر را دکتر فقیه درزمانی که دکتر مفیدی هنوز رئیس دانشکده بود، بهعنوان استاد اپیدمیولوژی با دکتر نیوول انجام داد. یعنی قبل از سال 1348؟ بله! در سال 1346 یا 1347 این پیشنهاد داده شد و اواخر سال 1347 این اقدامات آغاز گردید. دکتر فقیه و دکتر نیوول به ایران آمدند، نقشهی ایران را جلوی رویشان قراردادند و مشخص شد که دو استان موردنظر دکتر نیوول است. این دو استان کرمانشاه و آذربایجان غربی بود بنابراین هر دو استان را بازدید کردند و درنهایت آذربایجان غربی انتخاب شد. این همان پایلوت شکلگیری خانههای بهداشت در ایران بود؟ بله. برای این منظور دکتر نیوول گفت پرسنل کمکی مقیم از سازمان جهانی بهداشت، برای آذربایجان در اختیار قرار میدهد. این موضوع به کجا رسید؟ چهکارهایی انجام شد؟ به نظرم یکی از اتفاقهای مهم در سابقهی دانشکده بهداشت بوده است. وقتی به آنجا رفتیم، اولین کاری که باید میکردیم، طراحی یک سری مدل برای آموزش بود. چهار نفر از سازمان جهانی بهداشت به ایران آمدند و مستقر شدند. اسامیشان را به خاطر ندارم. این افراد برای طراحی به ایران آمدند؟ برای پیادهسازی آمدند. از طرف دانشکده دکتر فریدون امینی مسئول راهاندازی این کار شد، بهطورکلی طرح را مدیون دکتر فقیه و دکتر امینی هستیم، دکتر فقیه ایده را از سازمان جهانی گرفت و دکتر امینی افراد را به اصرار جمع کرد. دکتر وکیلی همیشه میگفت من در بهداشت مدیون سه نفر هستم دکتر ساروخانیان، دکتر امینی و دکتر ندیم. دکتر امینی، رئیس ایستگاه تنکابن و مسئول کنترل کرم قلابدار بود. دکتر فقیه گفت که عملاً کرم قلابدار تحت کنترل درآمده است و از دکتر امینی خواست که به این طرح بپیوندد. ایشان هم متخصص انگلشناسی بود؟ بله! زیر نظر دکتر حاجیان کار میکرد و ایستگاه تنکابن را برای همین کار راه انداخته بود. در زمان پیاده کردن ایستگاهها یک ایستگاه در مشهد داشتیم، اما سازمان امور اداری و استخدامی زیر بار اینکه در آذربایجان پرسنل داشته باشیم، نمیرفت. ازاینرو من پیشنهاد دادم، ایستگاه مشهد را ببندیم تا پستهای سازمانی آن خالی شود و چون روی لشمانیوز کار میکردند، توانستیم به تهران منتقلشان کنیم. دکتر رشیدی رئیس ایستگاه و دکتر حیدری رئیس حسابداری بود و دو مستخدم و چند نفر راننده داشتند که آنها را به بهداری محل تحویل دادیم. نهایتاً نیز به سازمان امور استخدامی گفتیم که ایستگاه مشهد را خط بزنید و به ایستگاه رضائیه تبدیل کنید که بعداً به ارومیه تبدیل شد. مسئول ایستگاه هم دکتر امینی شد و ایشان را از ایستگاه تنکابن به رضائیه فرستادند. این موارد تا چه سالی طول کشید؟ این روند ادامه پیدا کرد و زمانی که عملاً در سال 1356 به این نتیجه رسیدیم که کار تمامشده است، نتایج این کار بعداً در آلماتا مطرح شد. قبلاً شبیه این طرح را در کوار توسط دانشگاه شیراز راه انداخته بودند. سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی وقت نیز سعی کرده بود مشابه این طرح را در الشتر لرستان راه بیندازد. در زمان نخستوزیری آموزگار، ایشان گفت باید یکی از این طرحها را بهعنوان طرح مصوب وزارت بهداری انتخاب کنیم. میدانستید ایشان متخصص بهداشت بود؟ خیر نمیدانستم. آموزگار خودش متخصص بهداشت محیط درزمینهٔ ی آب بود. به همین دلیل از سوی هویدا بهعنوان وزیر بهداری انتخاب شد. وزارت بهداری، دکتر معتمدی را معاون بهداشت و دکتر سمیعی را معاون درمان گذاشت. در چه سالی؟ 1343. در سال 1356 که دکتر آموزگار نخستوزیر شد گفت چون طرحهای زیادی در کشور در حال اجراست و وزارتخانه باید تصمیم بگیرد که کدام طرح، ملی است. بنابراین به گروهی مأموریت داد تا بررسی نماید کدام طرحها در کشور انجامشده است و مشخص نمایید وضعیت بهداشت مملکت از چه قرار است. طرحهای مختلف مثل طرح سازمان خدمات اجتماعی، طرح کوار، طرح آذربایجان غربی بررسی شدند. و بر اساس این بررسی تصمیم گرفتند که مدل ارومیه را اجرا کنند؟ بله با گروهی که مأمور شده بودیم قرار شد که برویم و تمام طرحها را ببینیم، بنابراین ما یکبار فارس سفر کردیم، تمام ایستگاهها و نفرات را دیدیم، این موارد را در الشتر هم دیدیم. سپس به دانشگاه ارومیه رفتیم و طرح آذربایجان را دیدیم، نهایتاً گروه به این نتیجه رسیدند که اگر دولت قرار است یک طرح را ملی اعلام نماید، این طرح، طرح آذربایجان باشد. اما اینکه چطور به حرکت تبدیل شد به زمان بعد از انقلاب بازمیگردد و بعدازآنکه دکتر مرندی وزیر شد، در این زمان مجلس آنچه را که آن گروه قبلاً توصیه کرده بود را پیشنهاد داد، گفت مدل باید همین باشد و در سطح کشور پیاده شود. دکتر مرندی به دکتر ملک افضلی گفت که شما دانشکده بهداشت بودید و از این طرح مطلع هستید، ایشان نیز بهعنوان قائممقام وزیر با اختیارات مطلق برای اجرای این طرح قبول وظیفه نمود. به خاطر دارم که دکتر زرگر کنگرهای راه انداخته بود و از پزشکان خارج از کشور دعوت کرد، درست به خاطر ندارم که کنگره در دانشگاه ملی یا هتل اوین برگزار شد، در سالن محل کنگره دکتر عباس شیبانی کنار من نشست و گفت "دکتر ندیم در مجلس یک طرح مطابق مدل ارومیه تصویب کردیم، قرار شده است که کار را به دکتر ملک افضلی بدهند. شما باید مراقب باشید و کمک کنید تا جا بیفتد". من به ایشان گفتم از تذکرتان ممنون ولی این کار را خود ما شروع کردیم و قاعدتاً دلمان خیلی میسوزد. دکتر شیبانی به من بسیار لطف داشت بنابراین به دکتر ملک افضلی گفتم، با تمام نیرو در اختیار شما بوده و خواهم بود. این داستان را نمیدانستم و برای اولین بار شنیدم که پشت پردهی سابقهی راهاندازی شبکه بهداشتی در ایران این مسائل بوده است، چه زمانی مرحوم دکتر شادپور و دکتر پیله رودی و سایرین وارد این قضیه شدند؟ دکتر پیله رودی دانشجوی MPH بود. بعد از گذراندن MPH علاقهمند به پیوستن به این طرح شد ولی دکتر شادپور جز اپیدمیولوژیست های اولین دورهی MPH بود، همکاری خیلی نزدیکی مثل دکتر وکیل و سایر افراد در وزارتخانه با دکتر فریدون امینی داشتند. طرح به این صورت بود که مدیر اجرایی آن، رئیس دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی بود. تمام اسناد مخارج طرح، بعد از رفتن دکتر فقیه، تا به امضای من نمیرسید قابل وصول نبود. یک جانشین گذاشتیم به این صورت که هر کس مدیرکل بهداری استان آذربایجان غربی است جهت نظارت اسناد به وی تفویض اختیار شده بود اما تا من امضا نمیکردم، حسابداری انستیتو پرداختی نمیکرد. مدیر اجرایی طرح، دکتر فریدون امینی و بعدازآن دکتر برزگر بود، تمام اسنادی که این افراد میفرستادند، بعدازآنکه به تائید مدیرکل بهداری استان میرسید، توسط آقای فتاحی رئیس حسابداری انستیتو برای من آورده میشد و امضا میکردم. البته من قبلاً درزمانی که میخواستم رئیس دانشکده بشوم با رئیس دانشگاه صحبت کردم که کلیهی اختیارات مالی، اداری - پرسنلی دانشکده و انستیتو تحقیقات بهداشت را باید شخصاً به من تفویض شود، من هیچ معاونی از دانشگاه را در خصوص این موارد نمیشناسم. زمان ریاست دکتر نهاوندی در دانشگاه تهران؟ بله در زمان ایشان. زمانی که پیشنهاد دادند من جایگزین دکتر فقیه شوم، در ابتدا قبول نکردم. ایشان متوسل برادر دکتر فقیه شدند که آن زمان با برادر من که معاون وزارت خارجه بود، رفقای بسیار صمیمی بودند، اردشیر نهاوندی، متخصص قلب و هنوز ساکن پاریس است. اردشیر نهاوندی به برادر من، جعفر، گفت که با دکتر ندیم صحبت کن و بگو کوتاه بیاید وگرنه هر چه در دانشکده بهداشت رشتهاید پنبه میشود. درنهایت بهشرط واگذاری اختیارات مالی به خودم قبول وظیفه کردم. یعنی کارگزینی همان کارگزینی دانشکده پزشکی باشد، اما تنها با نظر من و نه نظر معاون اداری مالی دانشگاه برایمان کار کند. معاون پژوهشی دانشگاه نباید کاری به انستیتو تحقیقات بهداشتی و دانشکده بهداشت داشته باشد. همینطور هم بود، تا زمانی که من سرکار بودم رعایت کردند. یک نکتهای در تاریخچه وجود دارد و آنهم این است که زمانی که دانشکده بهداشت تأسیس میشود، پرسنل انستیتو تحقیقات بهداشتی، عضو هیئتعلمی نبودند و چه اتفاقی میافتد که این افراد به اعضای آکادمیک دانشکده بهداشت تبدیل شدند؟ ببینید دکتر فقیه به من یک پست معاونت داد بهاضافهی بسیاری از مشکلات! مهمترین مشکل این بود که سازمان امور اداری و استخدامی، ساختار دانشکده بهداشت و انستیتو را تائید نکرده بود. قسمت اعظم کارمندان انستیتو کارمندان قراردادی بودند که سالیان دراز برای دولت کار میکردند ولی رسمی نشده بودند، به دکتر فقیه فشار میآوردند که ما باید رسمی بشویم و دکتر فقیه میگفت تا سازمان امور اداری ما را به رسمیت نشناسد، نمیتوانیم این کار را انجام دهیم. تعدادی از این کارمندها داشتند کار را به کتککاری و دعوا میکشاندند. درنهایت حل کردن این قضیه را به من سپردند. من با کارمندها صحبت کردم و به آنها گفتم این موضوع را حل میکنم. سپس به سازمان امور اداری و استخدامی رفتم و گفتم حرف حساب شما چیست؟ گفتند شما یک سری بخشی از دانشگاه تهران هستید، یک سری بخشی از وزارت بهداری و یک سری بلاتکلیف هستید. برای تعیین تکلیف، لازم است مشخص کنید که جز وزارت علوم هستید یا وزارت بهداری؟ چون سازمان امور استخدامی، وزارتخانهها را میشناسد. قبلاً دکتر مفیدی و دکتر فقیه نتوانسته بودند به این سؤال جواب بدهند. من با دکتر فقیه صحبت کردم، ایشان گفتند ما خیلی صحبت کردیم و به نتیجه نرسیدیم. من گفتم جواب این سؤال را بدهید تا من بروم و قضیه را حل کنم. با دکتر مفیدی همصحبت کردم و ایشان گفتند، چون پرسنل اصلی ما مربوط به دانشگاه هستند، صلاح در این است که بگوییم، وزارت علوم و دانشگاه تهران. بنابراین من بهعنوان معاون رسمی دانشکده بهداشت به سازمان امور اداری و استخدامی اعلام کردم که انستیتو تحقیقات بهداشتی و دانشکده بهداشت جز وزارت علوم و دانشگاه تهران است و این موضوع را بهصورت مکتوب از من قبول کردند. سپس کلیهی پرسنلی که حتی تکنسین و مستخدم بودند، کارمند رسمی کردیم، یک عده بهعنوان معلم دستیار استخدامشده بودند که یا پزشک و یا دامپزشک بودند. در این موارد با سازمان امور اداری صحبت کردیم و آنها گفتند این افراد باید استادیار شوند. این برای ما بیمعنا بود چراکه تعدادی از آنها 18 سال فعالیت داشتند. دانشگاه را متقاعد کردیم که این افراد باید دانشیار باشند اما ارتقا آنها به دانشیاری باید مطابق قوانین دانشگاه با تصویب قوانین دانشگاه باشد. استاد من میخواهم راجع به چندنفری از شما سؤال بپرسم، سپس به رشته اپیدمیولوژی، انتظاری که باید از رشته و بحث متدولوژی داشته باشیم، برگردیم. در مورد افراد تا اینجا روسای دانشکده بهداشت را مرور کردیم، بعد از شما در سال 1362 یا 1363 آقای دکتر ملک افضلی به این سمت منصوب شدند؟ خیر! بعد از بنده ، آقای دکتر قانع بصیری را بهعنوان رئیس دانشکده بهداشت منصوب کردند، من در آن زمان در مرخصی بودم، ذیل حکم نوشتهشده بود با تشکر از زحمات آقای دکتر ندیم! بعد از آقای دکتر نهاپتیان، آقای دکتر محمد مدیر گروه شدند؟ بعد ایشان آقای دکتر ملک افضلی مدیر گروه شدند. و بعدازآن چه شد؟ زمان انقلاب من رئیس دانشکده و دکتر ملک افضلی مدیر گروه آمار زیستی بود، بعداً که ایشان رئیس دانشکده شد، یک مدت کوتاهی دکتر صباغیان که معاون دانشگاه بود، سرپرستی گروه اپیدمیولوژی و آمار زیستی را بر عهده گرفت و بعدازآن به توصیه آقای دکتر ملک افضلی قرار شد، دکتر محمد به این سمت منصوب شود که تا زمانی که خودتان میدانید ایشان سرکار بودند. ممکن است کمی ژورنالیستی شود ولی میخواهم راجع به برخی از این افراد که نام میبرم یکی دو جمله بگویید. آقای دکتر شارل اُوبرلن؟ دکتر اُوبرلن یک پاتولوژیست متخصص سرطان بود که از فرانسه به ایران دعوت شد، دانشکدهی پزشکی نوین را شکل داد و تمام روسای کرسی را به انتخاب خودش عوض کرد. در زمان ریاست دکتر اُوبرلن، سال 1320، اواسط جنگ جهانی دوم اولین شمارهی مجلهی دانشکده پزشکی منتشر شد، در آن شماره یکی از مقالات، مقالهی اُوبرلن است که تصویر بسیار جالبی از وضعیت بهداشتی کشور در آن زمان منتشر کرده. متن کامل تمام مقالات این مجله از شماره اول تا امروز آن در سایت دانشگاه موجود است. آقای دکتر مفیدی؟ ایشان یک تکنولوژیست بود که در پاستور کار میکرد. پس از آنکه نظر دکتر انصاری را جلب کرد، دانشیار ایشان شد، بعداً به دانشگاه جان هاپکینز آمریکا رفت و مدرک MPH گرفت. پسازآن در خط بهداشت افتاد. اصرار دکتر انصاری این بود که خودمان را منحصر به بیماری انگلی نکنیم و باید به کلیهی امور بهداشتی مملکت مسلط شویم. زمانی که به دانشکدهی پزشکی آمدم درسهای انگلشناسی را خود دکتر انصاری تدریس میکرد و دکتر مفیدی اعزامشده بود. بعضی از این افراد را توضیح دادهاید، در حد یک جمله نگاهتان را بگویید خوب است. آقای دکتر فقیه؟ چیزی که برای من جالب بود ایشان را بهعنوان یکی از سه نفر اصلی بهداشت کشور معرفی کردید. بنده گفتم که درست است که ایدههای اصلی از دکتر انصاری و دکتر مفیدی آمد اما مجری اصلی دکتر فقیه بوده است. اگر دانشکده بهداشت در سطح کشور خدماتی توانسته ارائه کند پایهگذار اجرایی همهی این خدمات، دکتر فقیه بودهاند. آقای دکتر نهاپتیان؟ اصولاً زمانی که درس اپیدمیولوژی میخواندم، درسهای آمار را ایشان ارائه میکرد. آن زمان رئیس درمانگاه میکروبشناسی و عضو آن دپارتمان بود. وقتیکه انستیتو شکل گرفت، متوجه شدند آمار مسئله اصلی است. ازاینرو دکتر مفیدی ایشان را جذب کرد. دکتر نهاپتیان، یک یا دو دوره خارج از کشور گذرانده بود و از پرفسور گرینبرگ که از بزرگترین اساتید آمار دنیا بود برای یک ماه جهت آموزش در ایران دعوت کرد. زمانی که من دانشجو بودم و زمانی که کارشناس بودم، ایشان را بهعنوان آمارشناس میشناختیم. بنابراین وقتیکه گروه اپیدمیولوژی و آمار زیستی تشکیل شد، ایشان را به سمت مدیر منصوب کردیم. میخواهم از دانشکده بهداشت خارج شوم. آقای دکتر شمس شریعت؟ در مراسم ختم ایشان هم گفتم ما در دانشکدهی پزشکی همکلاس بودیم و من را جز خانوادهاش حساب کنید. او با برادرش زندگی میکرد و من دائماً پیش او میرفتم، بعد از فارغالتحصیلی مدتی به اراک رفت و بعداً بهعنوان پزشک عمومی به شیروان نقلمکان کرد. سالی که من برای دستیاری انگلشناسی اقدام کردم، دکتر شریعت برای من نوشت که مدارکم را میفرستم، از جانب من برای دستیاری پاتولوژی ثبتنام کن و زمان امتحان را به من اطلاع بده! فرزندان دکتر شریعت من را عمو صدا میزنند، هرماه هر جای دنیا که باشم با من تماس میگیرند و حالم را میپرسند. آقای دکتر محمد؟ دکتر نهاپتیان ترتیب گرفتن PhD ایشان را در آمریکا فراهم کرد دکتر محمد، تخصص خود را گرفت و به ایران برگشت. من همیشه از ایشان یک انتقاد دارم، چراکه ایشان به علت اینکه مدیر گروه اپیدمیولوژی و آمار زیستی بود، اپیدمیولوژی را آمار زده کرد، تمام رزیدنتها و دانشجویان را به سمت دروس تخصصی آمار کشید.از این موضوع که بگذریم، دکتر محمد یکی از بزرگترین آمار شناسان، دانشمندان این مملکت است و در این موضوع هیچ حرفی نیست. و درنهایت، آقای دکتر ملک افضلی؟ دکتر ملک افضلی درگذشته معلم بود، روزی که برای MPH مصاحبه میکردیم، مشخص شد، ایشان برای رشتهی آمار اقدام کردهاند. من از ایشان پرسیدم شما پزشک هستید چرا آمار زیستی را انتخاب کردید و به رشتهی اپیدمیولوژی نمیآیید؟ گفت، من قبلاً معلم ریاضیات بودم و علاقهمند به مبحث آمار زیستی هستم. من گفتم کار اصلی شما اپیدمیولوژی است بااینوجود، ورود شما به آمار زیستی اشکال ندارد ولی عملاً همیشه به ایشان میگویم تو متخصص آمار شدهای اما عملاً اپیدمیولوژیست از آب درآمدی! آن مصاحبه را خودشان به یاد دارند. الآن بیشتر خودشان را اپیدمیولوژیست میدانند. در آن زمان هرگاه فردی را بهعنوان یک متخصص اپیدمیولوژی میخواستند من ایشان را معرفی میکردم و سایرین میگفتند ایشان متخصص آمار است و من پاسخ میدادم ایشان از تمام ما اپیدمیولوژیست تر هستند. دکتر هلاکویی: شما برای هدایت رشته اپیدمیولوژی چه توصیهای دارید؟ اپیدمیولوژی و تکامل آن باید به چه صورت باشد و اگر مسیر را توأم با انحراف پیش میرویم، بفرمایید. کاری که باید انجام بدهیم این است که اپیدمیولوژیست های آیندهمان را به این باور برسانیم که همانطور که پزشک با بیمار سروکار دارد، واحد کار اپیدمیولوژیست مردم و جمعیت است، باید مسائل را از نزدیک ببیند، اولویتها را تعیین کرده تا بدانند چگونه برخورد نماید و تیمی برای حل آن مشکل تشکیل دهند. ایراد این است که اپیدمیولوژیست های ما صرفاً در نوشتن طرح به کلینیسین های دیگر کمک میکنند و جهت ارتقا به آنالیز طرحها میپردازند. وقتی کلمهی مردم را میگویم منظور این نیست که کسی ازاینجا به چابهار برود، در همین تهران نیز با دوازده میلیون جمعیت، بهاندازه هفت یا هشت کشور اطلاعات وجود دارد، کافی است یک مدرسه یا سربازخانه را انتخاب کنید، یا با واحدی تماس بگیرید یا وارد یک منطقه شوید و ببینید مسائل منطقه چیست؟ راهحل آن چیست؟ و یک تیم جهت حل مشکل تشکیل دهید. این اقدامات خودبهخود مقاله هم به دنبال دارد. البته این مشکل تنها در ایران نیست بلکه اپیدمیولوژی در دنیا نیز به مشکل برخورد کرده است. ابتدا باید تغییراتی در طرز تفکر کسانی که رشته را در دنیا هدایت میکنند، اتفاق بیفتد تا به ما هم سرایت کند. خوشبختانه ابولا، توانست مقداری اپیدمیولوژیست ها را در کشورهای صنعتی از خواب بیدار نماید تا بفهمند، درست است که ابولا مسئلهای در آفریقاست اما باید خودشان را جهت برخورد با آن آماده نمایند. البته شما که درگیر کار هستید، بهتر از من میدانید که مسائل امروز چه چیزهایی هستند./ق |